ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهار ها نصفه شب،
صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند،
همه را قیچی می زنی!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی
و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهائی از تو آدمی می سازد که دیگر شبیه آدم نیست…
روزهای من اینگونه و شبهایم اصلا نمی گذرد …