www.Ghaleb-fa.blogfa.com
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
www.Ghaleb-fa.blogfa.com

اسیرتنهایی
www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com
www.Ghaleb-fa.blogfa.com
www.Ghaleb-fa.blogfa.com

» لطفا سکوت را رعایت کنید دادگاه رسمی است ...! « 

قاضی : جناب دل چرا ؟

دل : نمیدانم

قاضی : من هنوز چیزی نگفتم !

دل : آقای قاضی من از همین سوال های بی جواب خسته ام ...!

قاضی : ای دل چرا باختی ؟

دل : نمیدانم

قاضی : لطفا جواب بدهید ...!

دل : پس گوش کن !

 » دل بعد از سکوتی پر معنا باز هم چیزی نگفت ...! «

قاضی : لطفا سخن بگوئید !

دل :چه بگویم جناب . اصلا از کجای قصه باید بگم ...!

قاضی : از جایی بگوئید که بی گناهیتان را ثابت کنید !

» همه حاضران چشم بر زبان دل دوخته بودند اما ... ! «

دل : حرفی ندارم مرا مجازاتم کنید ...!

قاضی : اینطور نمی شود تو باید از خود دفاع کنی !

» دل تبسمی کرد به سلول انفرادی خود بازگشت ...! «

حکم جلسه اول محاکمه :

به دلیل ابهاماتی در پروده متهم ردیف اول و برای بررسی

بیشتر درمورد نکات پرونده این جلسه دادگاه

تمام و به تاریخ دیگری موکول میشود ...!

ختم جلسه ...!

چند روز بعد ...!

» لطفا سکوت را رعایت کنید دادگاه رسمی است ...! «

قاضی : جناب متهم ردیف اول شما باید از خود دفاع کنید

این حق شماست ...!

دل : خندید و گفت خوشحالم یکی بالاخره به من گفت تو حق داری .

مگه در این دنیا که منو شکستند من حقی داشتم .

من به بی حقی عادت دارم .

قاضی : شما اخرین دفاعیه خود را ارئه کنید.این اخرین فرصت شماست ...!

دل : اقای قاضی من برای دفاع از خود چیزی ندارم

مگر اونهایی که شکستند

و رفتند به من اجازه دفاع از حقم را دادند . نه نداند نداند !

در ادامه اضافه کرد :

حق من دراین دنیا جز شکست و بدبختینبود من حقی ندارم .

و اکنون خجالت میکشم از اینها دفاع کنم .

شما بودید دفاع میکردید اقای قاضی ؟ جواب بده ؟

قاضی سکوت کرده بود و نمیدانست چه باید گفت !

» ای خدا چه دادگاه عجیبی خود قاضی هم محکوم بود «

دل گفت : از چه چیزی بایددفاع کنم از ابروی رفته از تکیه گاه

بی پناهم از گریه های

شبانه از زجه های کودکانه از چه باید دفاع کنم ....!

دل گفت : اقای قاضی تنها گناه من دوست داشتن بود البته

این هم گناه من نیست

اینرا از مادرم اموختم که به خاطر گریه های من شبها بیار میماند .

اما من به خاطر گریه نکردن اون زجه زدم اما چه شد ؟ ها

مادرم همه چیز را به من اموخت

اما فراموش کرد بگه ای دل در این دنیا حتی به چشمانت هم اعتماد نکن !

» دادگاه را سکوت مرگباری فرا گرفته بود «

بغض گلوی دل را میفشرد اما او طاقت اورد !

پس شما بگویید به چه چیزی باید اعتماد کرد ؟

هیچ کس نمیدانست چه باید گفت ؟

دل گفت شما نگوئید اما من میدانم باید به دل اعتماد کرد به دل !

اما من شرمنده دلم هم شدم میدونی چرا چون عاشق شدم !

» عشق در دادگاه حضور داشت به خود لرزید «

گفت ای عشق تو چقدر نامردی

که حتی منو پیش دلم هم شرمنده کردی !

با به پایان رسیدن این جمله بغض دل هم شکست و چیزی نگفت !

زمان دفاعیه هم به پایان رسید !

همه منتظر اعلام حکم بودند ...!

ایا چه میشود ؟

اعلام حکم :

لطفا همه به احترام دادگاه برخیزید !

طبق ماده تقدیر بند سرنوشت تبصره خیانت متهم ردیف اول یعنی جناب دل

به قصاص نفس یعنی اعدام و

متهم ردیف دوم یعنی عشق ازاتهام وارده عفو و آزاد میشود ...!

قاضی : شما اعتراضی دارید ؟!

دل : شما اشتباه کردید درهیچ جای دنیا مرده را نمیکشند !

قاضی : منظور ؟

دل : من سالهاست که مرده ام . نه اعتراضی ندارم !

تعجب نکنید این چیزه عجیبی نبود در دادگاهی که حکم مارا سرنوشت

میدهد نبایدتوقعی داشت !

شما بودید چه حکمی میدادید ؟

ختم جلسه دادرسی


www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com
[ یادداشت ثابت - شنبه 91/11/8 ] [ 5:10 عصر ] [ سعید محرمی ]
href="http://Ghaleb-fa.blogfa.com/" target="_blank"> www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com

جدید ترین کد آهنگ ها Amir-b646

www.Ghaleb-fa.blogfa.com
درباره وبلاگ

برچسب‌ها وب
آرشیو مطالب
www.Ghaleb-fa.blogfa.com
امکانات وب
www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com